لطفاً هر چه می خواهید باشید، اما وطن فروش نباشید!
این ننگی است که هرگز از دامانتان پاک نخواهد شد...
مسائل مهمى در كشور ما وجود دارد كه شعر ميتواند از اينها بهرهمند شود و در خدمت اين مفاهيم در بيايد. مفاهيم هم مفاهيم شخصى نيست؛ مفاهيم ملى است. فرض بفرمائيد امروز يك ظلم بزرگ هستهاى دارند به ما ميكنند. درست است كه مثل ميانمار، ما را قتلعام نميكنند؛ خب، دستشان نميرسد؛ دستشان ميرسيد، همين كار را هم ميكردند؛ نميتوانند؛ اما همان كارى كه ميتوانند، در ظلم به اين ملت و به اين كشور دارند انجام ميدهند. خب، اين يك موضوع مهمى است. يا فرض بفرمائيد دانشمندان ما را به شهادت ميرسانند؛ اين پديدهى كوچكى نيست، پديدهى مهمى است. ميخواهند ترور كنند، تروريستند؛ خب، تو سرشان بخورد؛ وقتى كه تروريست سراغ دانشمند مىآيد، مسئله از صرف يك ترور فراتر ميرود؛ مسئلهى جبههبندى و دشمنى با دانش است، با پرورش دانش در كشور است، با پرورش دانشمند در كشور است؛ مسئله ابعاد وسيعى پيدا ميكند. پس اين يك مسئلهى ملى است، يك مسئلهى بزرگ است؛ اينها بايد در شعر منعكس شود. همان طور كه به نظرتان ميرسد كه بايد مثلاً براى ميانمار يا مصر يا بيدارى اسلامى يا فلسطين يا جنگ سى و سه روزه شعر بگوئيد - كه ميگوئيد و خوب هم هست و لازم هم هست - مسائل موجود كشورتان هم مسائلى هستند كه شما نميتوانيد از اينها صرفنظر كنيد؛ اينها بايد در عالَم شعر بيايد.
خب، يك عدهاى هستند كه به مسائل كشور اصلاً اهميت نميدهند. من آدمهائى را مشاهده كردم كه مدعى ميهندوستى و مدعى عاشق اين آب و خاك بودند، اما به مسائل اين آب و خاك اهميت نميدادند. هشت سال در اين كشور جنگ بود؛ اين جنگ را جمهورى اسلامى كه راه نينداخته بود؛ بر جمهورى اسلامى تحميل شده بود. خب، آنهائى كه با جمهورى اسلامى مخالفند، در اين جنگ بايد چه موضعى ميگرفتند؟ بايد چه كار ميكردند؟ دولت، دولت جمهورى اسلامى است؛ اما ملت، ملت ايران است؛ شهر دزفول است، خرمشهر است، تهران است؛ چرا نسبت به آن بىتفاوت ماندند؟ چرا شعراى مطرح، هنرمندهاى مطرح، رماننويسهاى مطرح، مقالهنويسهاى مطرح، روشنفكرهاى مطرح، نسبت به اين قضيه بىتفاوت ماندند؟ آيا اين بىتفاوتى عيب نيست؟ اين بزرگترين عيب است. ايران كه ايران است؛ مگر دشمن به اين كشور حمله نكرده؟ هيچ وسيلهى دفاعى ندارند. حداكثر دفاعى كه ميتوانند از خودشان بكنند، اين است كه بگويند ما نسبت به جمهورى اسلامى بديم؛ اين تعصب نگذاشته است كه ما در مورد ايران، در مورد تهران، در مورد خرمشهر، در مورد جوانهاى اين كشور، در شعرمان يا در نثرمان يا در رمانمان، يك كلمه حرف بزنيم. خود همين دفاع از خود - كه حداكثر چيزى كه ميتوانند بگويند، اين است - براى آنها بزرگترين ننگ است كه يك چنين تعصبى بر ذهن و روح و قلم و دل يك جمعى حاكم باشد.
امروز هم همين جور است. امروز شما مىبينيد جبههى استكبار با همهى وجودش، با همهى توانش، با همهى قدرت تبليغاتىاش، با همهى توانائىهاى تشكيلاتىِ سياسىاش، در مقابل ملت ايران ايستاده و دارد كارهائى انجام ميدهد - حالا اين كارها چقدر اثر ميكند يا نميكند، آن بحث ديگر است - بالاخره دشمن دارد خباثت خودش را ميكند؛ او كم نميگذارد؛ او با مقابلهى با ملت ايران و كشور ايران، روح پليد و خبيث و ملعون خودش را دارد ارضاء ميكند؛ اينجا هم در مقابلهى با او سينهها سپر شده، ايستادند، استقامت ميكنند، مقاومت ميكنند، دارد دفاع ميشود؛ خب، اين يك حادثهى ملى است؛ اين حادثهى ملى را ميتوانيد از نظر دور بداريد؟ اينها بايد در شعر منعكس شود. عرض كردم؛ من هيچ اصرار ندارم كه شما يك قصيدهى پنجاه بيتى دربارهى اين قضيه بگوئيد؛ نه، يك غزل هفت هشت بيتى بگوئيد، يك بيتش، دو بيتش مثل يك تكمضراب، اين مسئله را بيان كند. اينها لازم است. بالاخره در مصاف حق و باطل بايد موضعى داشت؛ نميشود بدون موضع بود.
(امام خامنه ای/ ۱۴ مرداد ۱۳۹۱/دیدار با شاعران)
*** به خدا در هیچ مذهب و زبان و آیین و جغرافیایی خیانت به وطن افتخار نیست.